19 Mart 2014 Çarşamba

نقدی بر یادداشت "قاراقویونلوها" اثر "مهراب مقصودزاده"


نقدی بر یادداشت  "قاراقویونلوها" اثر "مهراب مقصودزاده"

(در پی انتشار یادداشت «قاراقویونلوها» بقلم آقای مهراب مقصودزاده در سایت اویان نیوز بتاریخ دوشنبه 19 اسفند 1392)
این یادداشت که به گفته نگارنده آن «سعی در شناساندن و دادن اطلاعات در مورد آداب و رسوم اقلیت مذهبی اهل حق قاراقویونلوها را دارد! »، نه تنها از ارجاعات و ذکر ماخذها برای ادعاهای خود بی‌بهره است، بلکه در لابلای سطور یادداشت، مردمان این خطه عمدا و يا سهوا با نامهايى چون یارسان و علی الهی نامیده شده که اقدام فوق متاسفانه نتیجه‌ای جز تحقیر قیزیلباشان تورک اهل حق را ندارد.  با توجه به اینکه همه اقليت هاي مذهبي بخصوص قيزيلباشان اهل حق تورك زبان آزربایجان تحت ظلم مضاعف ملی و مذهبی قرار دارند، با این همه در قبال تهاجم فرهنگی و مذهبی بیگانگان نهایت مقاومت و ایستادگی بخصوصی را از خود نشان داده اند و به تعبیری دیگر میتوان گفت که این آیین یکی از مایه های بکر و دست نخورده ای است که میتواند اطلاعاتی بسیار پیرامون تاریخ، فرهنگ و ادیان قدیمی قبل از اسلام را به ما معرفی کند و به همین اساس شایسته است که هر انسان آگاه، روشنفکر و آزاده در حفظ این میراث فرهنگی- تاریخی کوشا بوده و نیز برای بهتر شکوفا نمودن آن و کشف بسیاری از عقاید و باورهای ناشناخته آن به شیوه ای عمیق و علمی تر، این آیین را مورد پژوهش و تجزیه و تحلیل قرار دهند تا باطن و ریشه آن برای همگان بهتر آشکار و شناخته شود.

موارد انتقاددر محتوای این یادداشت:
1.      در وجه تسميه قاراقويونلو:
نگارنده یادداشت سعی دارد واژه قاراقویونلو رابمعنای صاحبان گوسفندان سباه نشان دهد. همجنانکه برخي از تاريخ نگاران بويژه تاريخ نويسان فارس ادعا كرده اند توركمانان آزربايجاني قاراقويونلو نام خود را از گوسفندي سياه بر زمينه اي سفيد كه بر پرچمشان نقش بسته بود گرفته اند. حال آنكه اين ادعا بدون هيچ مدرك تاريخي است و تاكنون نه همچو پرچمي و نه هيچ سندي مويد آن بدست نيامده است. همچنين اين ادعا كه قراقويونلو يا صاحبان‌ گوسفندان‌ سياه‌، نامي‌ است ‌برگرفته‌ از رنگ‌ رمه ‌هاي‌ آنان ‌(مانند آق قويونلو به‌ معناي‌ صاحبان‌ گوسفندان‌ سفيد) نيز نادرست مي باشد. در وجه تسميه قاراقويونلو، توركي شناسان و صاحبنظران بر اين اعتقادند كه قارا قويون و يا گوسفند سياه، مانند آنچه در نزد گروههائي از توركان باستان نيز بوده است، نام توتم مقدس قاراقويونلوها است.[1]
2.      دین قاراقویونلوها:

نگارنده یادداشت دین پادشاهان قاراقویونلو را اسلام (شیعه) ادعا می نماید. حال اینکه قاراقويونلوها به داشتن مذهب قیزلباشي اهل حق يا گرايش به جانب اين مذهب شهرت دارند. اما در بعضي از كتب فارسي تاريخي مانند قاضي نورالدين مرعشي در اثر خود بنام "مجالس المومنين" همه حكمداران اين دولت توركمان آزربايجاني را شيعه مذهب شمرده است. و معاصر و همچنين تبليغات روحانيون فارس امامي و دولت جمهوري اسلامي ادعا مي شود كه قاراقويونلوها شيعه بوده اند. اين ادعائي كاملا نادرست است و ناشي از عدم آشنائي با تاريخ ديني تركان و آزربايجان و همچنين فرق نگذاردن بين مذهب اورتودوكس شيعه امامي فارسي و مذهب هترودوكس علوي قيزيلباشي توركي است. شيعه نماياندن اقوام و ايلات تورك از سوي روحانيون فارس امامي و دولت جمهوري اسلامي را نيز مي بايد به عنوان بخشي از سياست شيعه سازي- فارسسازي توركان ايران قلمداد نمود. همچنین منابع نشان مي دهند كه پدر جهانشاه، قارايوسوف نيز به مذهب حروفي تمايل داشته است. لذا به امر وي حروفيان قران را به زبان توركي ترجمه نموده و او خود اين ترجمه توركي قرآن را با لحني خوش مي خوانده است.
يوسف صديق شاه كامران،                 خواند قرآن را به توركي روان

3.      شیعه خواندن قیزیلباشان اهل حق ولایتهای شوط  و ماکو:
برخلاف ادعای نگارنده یادداشت که طایفه اهل حق شهرستان شوط را آتش بیگی و شیعه می خواند، قره قويونلوها در داخل ولايت ماكو مابين رودهاي زنگمار، آق چاي در شرق كوههاي سوسوز زندگي مي كنند. تماما روستانشين هستند. مذهبشان از ديگر شيعيان فرق مي كند و روستائيانشان به سبب تعصب زياد با ديگران زياد اختلاط ندارند. اينان به فرقه علي اللهي منسوب هستند كه حضرت علي را خدا فرض مي كنند. جمعيتشان در ٣٠ روستا متمركز هستند و رئيس ندارند. آخوندهايشان را رئيس به شمار مي آورند.[2]
در حقیقت اهل حق شیعه را تاجیک و یک شعبه از اهل سنت میدانند.[3]  اصولا  آیین قیزیلباشان اهل حق  برخلاف تصور، فرقه اى غلو شده از اسلام نمي باشد، بلكه یکی از شاخه‌های عرفان و از جمله فرقه های فعال و پرجمعیت در میان تورکان ایران و آزربایحان جنوبي می باشد. بنا به "نامه سرانجام"[4] این مسلک از روز ازل پی ریزی شده و بر پایه تناسخ روح (دون با دون) استوار است. در آيين قیزیلباشان اهل حق اعتقاد به روند تکامل جهان و انسان و کلیه موجودات به وضوح تصریح شده است.[5] منتها در سنجش روند تکاملی انسانها، معیار درجه نزدیکی او به خالق جهان در نظر گرفته می شود و نيز اين آيين به خاطر نقل سینه به سینۀ کلام‌های بزرگان این مسلک به مرور زمان دچار تغییراتی شده و بدان جهت مي باشد كه بیشتر پیروان این آیین، صد ها سال است، مراسم آیینیِ خود را بدلايل مختلف، از غیر قیزیلباشان پنهان می‌سازند. چرا كه آنرا جزء اسرار الهی و سرّ مگو دانسته و شايد به همین سبب باشد كه گروهی از غير قیزیلباشان و بعضی از شرق شناسان، اين آيين را دنياي سرّ دانسته و با مسلک های دیگر مانند علی‌اللهی[6] یکسان شمرده[7] و يا آنرا شاخه اي از مذهب شيعه اثني عشري و دوازده امامي بشمارند. ولي بهر حال شاخه  تورکى قيزيلباش يا به اصطلاح ایرانی «اهل حق» در مقایسه با مذهب شیعه دارای تفاوت های زیر مي باشد:

ü       اعتقاد به اتحادUnion) )، ظهور، حلول و تجسم خدا در انسان (Incarnation) .
ü       اعتقاد به تناسخ (دون به دون- Reankarnasyon)و عدم اعتقاد به معاد، زندگى پس از مرگ، جهنم و یا بهشت.
ü       قائل بودن به مسئله ظاهر و باطن و تاویل تمام اصول و قواعد اسلامى بر این اساس و در نتیجه عدم اعتقاد به شرع، فقه، عبادات و قواعد اسلامى مانند نماز، روزه، حج، حجاب زنان، حلال - حرام اسلام، عزادارى، خمس و زکات و ...
ü       مقدس شمردن ساز و فرهنگ تورکی آزربایجانی.
ü       بکار بردن زبان ملى تورکی آزربايجاني در عبادات و متون دینى و كلام ها به جاى زبان عربى و فارسى.
ü       در مذهب قیزیلباشان داراى فقه مدونى نیست، بر خلاف مذهب شیعه، صنف روحانى ملا، آخوند، شیخ الاسلام، حجه الاسلام، آیت الله، مرجع تقلید٫ فقیه و ... موجود نبوده بجاى آن دده، آتا، پیر، شیخ و سید وجود دارد.
ü       عبادتگاه قیزیلباشان به جاى مسجد و جامع در جمع ائوى و یا جم خانه می باشد و عبادت ایشان به جاى نماز شیعه ای نوعی ذکر مخصوص است. در عبادت جم خانه ای در بعضی از شاخه های قیزیلباشان اهل حق مراسم جم  و یا سماع (در شاخه تورکى عمدتا زن و مرد به شکل مختلط) صورت می گیرد.


4.      یارسان خواندن قیزیلباشان اهل حق ولایتهای شوط  و ماکو:
با توجه به اینکه آیین قيزيلباشان اهل حق مشتق از حق و حقیقت است و ریشه عقاید قيزيلباشان اهل حق از زمانهای بسیار دور در میتولوژى شامانیسم-آنیمیسم توركى و جود داشته، نهایت در قرن هفتم هجری توسط سلطان اسحاق[8]تشکیل و سازمان یافته است. نکته جالب اینکه اگر نگاهی کوتاه و گذرا به تاریخ و ادبیات شفاهی و اندک مکتوب و پیشینه قيزيلباشان اهل حق نظر افکنیم، خواهیم دید که واژه یارسان در هیچ کلامی و روایتی دیده نمی شود. حتی در سرانجام نیز این واژه دیده تشده است. در کلامات قوشچو اوغلو و حتی در کلامات سرانجام نیز واژه یار[9]بمعنای کسی که به این آیین معتقد می باشد آمده است ولی در همه جا از واژه اهل حق به این آیین استفاده گردیده است.
در سرانجام آمده:
هر یاری یار بو، هر یاری یار بو\\ فرموده پیرن هر یاری یار بو. \\
 مبو و کلام او خوردار بو\\هفتوان دستگیر شرط و اقرار بو\\
مبو بوا نمشان  نوا هاشار بو\\ قبولمان کردن خواجامان یار بو.[10]

همچنین قوشچواوغلو می فرماید:
يارنلر ائشيدين قوشچو اوغلوندان،
يار، دري قيبله دير، گلين طوافا[11]
حال اهل حقهای ایرانیک یارسان  و گوران چه اصرار حاهلانه و یا نیت پلیدی در استفاده از واژه مغرض یارسان و یارسان کردی را دارند که خود جای سوال می باشد. گفتنی است که امروزه قيزيلباشان اهل حق در نقاط محتلف ایران و آذربايجان جنوبي، به نامهاى گوناگون قیزیلباش، شاملو، قاراقویونلو (قره قوینلو)، قیرخلار، یئددی لر، صوفولار، آبدال بگ، آتش بیگ، قارداش، شاغى، سیر طالیبى، نبی لى و ... نامیده می شوند ولي متاسفانه چند دهه است که در نوشته ها و محاوره ها عمدا و يا سهوا با نامهايى چون یارسان و گوران شناسانده مي شوند كه اين نامها مختص گروههاى اهل حق ایرانیک کرد٫ گوران و زازا مي باشد.

5.      اعتقادات قیزیلباشان اهل حق آتش بیگی ها:
بر خلاف نظر نگارنده یادداشت که ادعا دارد تماز و روزه  (روزه رمضان و نماز شیعان) در میان اهل حقها مخصوصا در آتش بیگی ها دو رکن اساسی هستند، اما غاقل از اینکه پيروان اين مسلك در مورد انجام فرائض شرعی نيز مجبور به تقيه مي باشند، گرچه تقیه بیش از حد نیز تبدیل به تکلیف شده است.!!! با این وجود بعضی از رهبران قيزيلباشان اهل حق معتقدند که‌ افرادی‌ که‌ در جامعه‌ قيزيلباش اهل‌ حق‌ّ  به‌ دنیا می‌آیند، شریعت‌ و طریقت‌ رادر جامه‌های‌ قبلی‌ گذرانده‌اند و در این‌ جامه‌ (دون‌) آنها دیگر موظف‌ به‌ اجرای‌ فرائض‌ شرعی‌ نیستند. چنانچه‌ خان آتش (متولد 1053 ه.ق.) نيز فرموده است:
انکار وار بیر آلمــــــــــــایا          ار صفتینه دالمـــــــایا
مین رکعت نمــــاز وئردی          پیغمبر بیر آلمــــــــایا
خار گؤزونده نــــم آزاردی          تانیمـــــــاز آنلامازدی
خالی ائتمه عبـــــــــادت           بیر نیاز مین نامازدی[12]
همچنین قوشچواوغلو می فرماید:
يوز مين حاجي لار دوه مينيب، حجه وارارلار               بيزيم حاجي لار حق ائوينه پياده گليب دير
مسجده گيـــريب، ديواره سجــــــده قيـــلان لار               ديواره سجـــده قيلمــــاق يـــــاده گليب دير.[13]

در حقیقت قيزيلباشان تا قبل‌ از انقلاب‌ اسلامی‌ بعلت نیازی بودن نماز نمی‌خواندند. متاسفانه بعد از انقلاب‌ اسلامی، اگر صادقانه بگوییم، در نتيجه جهالت خود و فشارهای‌ روز افزون حاکم بر جامعه، رهبران‌ و پیروان اهل حق را در منگنه‌ گذاشته‌ و مجبور به تقیه نموده است. در واقع بعد از انقلاب اسلامی، حکومت به محض شروع به کار، قيزيلباشان اهل حق را مورد هدف ظلم  و تبعیض و ارعاب قرار داده و نسل کشی فرهنگی را با تمام قدرت بر علیه قيزيلباشان  اهل حق انجام می دهد و با جلوگیری از فعالیتهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و مذهبی و نیز با جلوگیری از امکانات آموزش عالی و... نهایت سعی را در تحلیل و امحاء قيزيلباشان اهل حق به اجبار تمام صورت داده اند و حتی نسل کشی فرهنگی و مذهبی را بسنده و کافی ندانسته و اقدام به ترور و نسل کشی فیزیکی هم کرده اند که نمونه بارز آن، جریانات روستای اوچ تپه قوشاچای (میاندواب) می باشد.
در پایان باید خاطر نشان ساخت که برخی از محققان آیین قيزيلباشان اهل حق، که امروزه خود را مفسر و بسط دهنده  آیین مذکور قلمداد میکنند، گاهی اوقات بدون بازگشت به گذشته، این آیین بسیار کهن را از روی غرض صرفا یک آیین مطلقا کردی و لری[14] تعریف میکنند! و یا این مذهب را شاخه ای غلو و انحراف شده از اسلام می دانند. در صورتی که اگر نگاهی گذرا به دوره های قبل و بعد از اسلام بیاندازیم، در می یابیم که اين جنبش بیش از یک جنبش مذهبی، یک جنبش اجتماعی بوده که خواستهای مردم تحت ظلم و بیزار از غارتها وکشتارهای امویان  و بنی عباسیان و بعدها نیز دوران پر تلاطم تیموریان را منعکس می کرده و در نتیجه این جنبش مطلقا کردی و لری و یا منحصر به اسلام  نبوده و این علماء یا سخت در اشتباه هستند و یا مغرضانه قضاوت می کنند و غافل از آن هستند که آیین قيزيلباشان اهل حق، در شرایطی که مغولان بر سراسر خاورمیانه و ایران تسلط داشتند و مرکز قدرت اسلام در دست مغولان و نوادگان نو مسلمان شده آنان بود، در این برهه از زمان بود که امکاناتی برای رشد جنبش صوفیگری و گسترش مکتب تناسخ روح و در لوای این مکاتب طرح مسائل اجتماعی به وجود آمده بود. چه بسا مکان گزیدن در کوههای سخت‌گذر اورامان یکی از عواملی بوده که وقایع نگاران زمان نتوانسته‌اند به سلطان اسحاق  (متولد 612 هـ.ق) دسترسی پیدا کنند و وی توانست دور از چشم قدرتمندان متعصب  مکتب اهل حق و قوانین و دستورات مذهبی آن را به شکل امروزی آن پایه‌گذاری و تدوین نماید. تقریبا در آن سالهایی که سلطان اسحاق در کوههای اورامان واقع در مناطق کوهستانی کرد و لرنشین، دیوان عالی یاران حقیقت را تشکیل داد و با یاران خود کتاب مقدس سرانجام را نگاشتند، شیخ فضل الله نعیمی تبریزی و عماد الدین نسیمی در تبریز و باکو و همچنین در حلب زیر ذره بین های فقهای اسلام و حکومت مرکزی در خفاء به تبلیغ مسلک حروفیه می پرداختند. لازم به ذکر است که جنبش حروفیه نيز بر پایه اعتقاد به تناسخ روح استوار است و شباهت زیادی با آیین قيزيلباش اهل حق دارد.[15]
حال نکته ای اساسی اینکه چرا همه اندیشمندان آیین اهل حق در این مناطق کوهستانی کرد و لرنشین زیسته و آثار خود را بزبان گورانی[16] نگاشته اند را می توانیم حدس بزنیم. زیرا در این مناطق نه فقط فقهای اسلام هیچ نفوذ و ذره بینی برای کنترل اندیشمندان نداشتند بلکه حکومتهای مرکزی نیز قدرت و نفوذ کافی را برای کنترل این مناطق دارا نبودند. یعنی  هم‌زمان بود با ضعف خلفای اسلام در بغداد و حاکمیت غزنویان و سلجوقیان، که این سلاطین تورك‌نژاد بزبانهاي توركي و فارسي واقف بودند و چون در مناطق لرستان، چندان تعصب مذهبی نشان نمی‌دادند. سبب دیگر اینکه مثل اکثر مذاهب اقلیت در سرزمینهای اسلامی، از همان آغاز پیدایش، برای قابل فهم نبودن دستورات آیینی و مسلکی برای دیگران، آنرا به لهجه سخت و غیر قابل فهم زبان رایج در آن منطقه می نوشتند. همچنانکه سلطان اسحاق نیز با یارانش چنین کردند و دفتر دیوانه گوره را به لهجه ماچو ماچوی گورانی بیان داشته اند.[17]زیرا با اینکار خطر تعقیب و سرکوب را به حداقل رسانده بودند و همین طور استدلال ربط دادن  آیین قیزیلباش اهل حق به صورت شاخه ای غلو و انحراف شده از دین اسلام نیز نمی تواند درست باشد. چرا که در اسلام اعتقاد بر این است که خاتم انبیاء حضرت محمد است و شریعت محمدی آخرین دستورات دینی برای جامعه بشری است و کسانی که این دستورات را اطاعت نماید مسلمان است و به بهشت خواهد رفت، در غیر این صورت کافر بوده و جایش در جهنم خواهد بود. در صورتیکه در آیین قيزيلباشان اهل حق، فلسفه تناسخ روح، محور اصلی دین را تشکیل داده و مسئله بهشت و جهنم در بعد از مرگ مطرح نمی باشد. همچنین شریعت محمدی آخرین دستور خداوند به حساب نمی آید. بلکه تکامل یافته آن، دستورات سلطان سهاک یعنی دوره حقیقت می باشد.

اکنون باید سوال کرد، چرا آیین قيزيلباشان اهل حق رنگ اسلامی را بخود گرفته است؟ در جواب باید گفت: بعد از فرو پاشي امپراتوري گؤگ تورك، توركها در قالب خان خاني هاي كوچك زندگي ميكردند. از آنجا كه اموي ها بشدت ملي گراي عرب بودند، لذا بعد از فتوحات خود هزاران تورك را بقتل رسانيدند و نيز ملل تازه مسلمان شده غير عرب را مثال برده خود دانسته و آنها را جزء امت اسلام بحساب نمي آوردند.[18] بعد از چیره شدن عربهای مسلمان نيز[19]، اسلاميت در قالب كانالهاي تصوف و شيعه در دين شامانیسم-آنیمیسم توركها نفوذ كرد.[20] البته بايد گفت كه پذيرش دين اسلام در شهرهاي بزرگ براحتي و سريعتر از روستاها و مناطق كوچك مورد قبول واقع شد.[21] چرا كه فعاليت علويان در روستاها و مناطق كوچك، بيشتر و موثرتر بود. در اين ميان قيزيلباشان اهل حق نيز به اجبار تحت نفوذ اسلام درآمدند. برخی ازاهل حقها بر سر اندیشه خود پایدار ماندند و عقیده خود را بصورت رازی پنهان نگه داشتند. اگر چه تحت زور و فشار اسلام در ظاهر آنرا قبول داشتند ولی در باطن همان آیین و افکار خود را پیروی و ادامه دادند و عشق و عقايد خود را در ماهيت اسلامي و در قالب عشق به حضرت علي و خاندان او ادامه دادند.













--



[1]توركمانانقاراقويونلو،اتحاديهايلاتتركآزربايجاني:مئهرانباهاريhttp://cahanshah.blogspot.com
[2]آزربايجاندراوايلدورهپهلوي- براساسگزارشمحرمانهسال ١٩٢٧ بهارتشتركيه. مترجم: دكترتوحيدملكزادهديلمقانيترجمهكتاب "ايرانآزه‌ربايجانيتدقيقراپورو"- ١٩٢٧- آنكارا
[3]سلاسلتصوفازگفتاررسلطاناسحقبنیانگزاراهلحق،نویسنده : مدرسیچهاردهی،نورالدین، : مجلهوحید » بهمن 1352 - شماره 122
[4]ازمتونمقدسقیزیلباشان اهلحقميباشدكهقدمتیبالغبر 800 سالپیشداردوحاویخیلیحقایقاستوداراىششبخشیاجزءميباشد. اينكتابمجموعهرسائلىاستكهمجموعانامهسرانجامیاكلامخزانهنامیدهمىشود.
[5]القاصی،مجید. اندرزیارى،كتابخانهطهورى،تهران، 1359.
[6]فرقهٔعلی‌اللهیغیرازفرقهاهل حقاست. زیرا: اولاً،تأسیسفرقهٔعلیاللهیتوسطعبداللهبنسبادرزمانحضرتعلی(ع) بودهاستومؤسسفرقهاهلحقسلطاناسحاقدرقرنهفتمهجریمی‌باشد. ثانیاً،ازحیثاصولعقایدوسایراحکاممذهبیومسلکینیزبایکدیگراختلاففاحشدارند. (الهی،نورعلی،برهانالحق،تهران،جیحون،هشتم، 1373ه‍ش،صفحه۱۸۸)
[7]مردانی،محمد،سیریكوتاهدرمراماهلحق (علیاللهیان)،انتشاراتمؤسسهدفاعازحریماسلام،ص 3
[8]سلطاناسحاقملقببهسلطانصحاکوصاحبکرم،درقرنهفتمهجریمیزیستپدرشمعروفبه "شیخعیسی" اهلهمدانومادرش "خاتوندایراک" ملقببه "رمزبار" ميباشد. آرامگاهاودراوراماندرمحلیبهنامپردیورقراردارد.
[9]قيزيلباشانتوركزبانبجايپيروانازكلمهطایفا،یاروياارناستفادهميكنند. قوشچواوغلوميفرمايد:
طايفانينمكانيجـمدير،جـمسيزديريلمزالهيطايفــانيجمــــدنآييـــــــــــــــــرما
[10]سرانجام،دورههفتوانه،ترجمهصفیزادهبوركهای،ص 71
[11]قوشچواوغلو،بایرک. دیواناشعارتوركیبایركقوشچیاوغلو: تصحبح: دکترحسینمحمدزادهصدیق،انتشارات: ندایشمس، 1388 
[12]ازدفتركلاماتدستخطيجمخانهها
[13]قوشچواوغلو،بایرک. دیواناشعارتوركیبایركقوشچیاوغلو: تصحبح: دکترحسینمحمدزادهصدیق،انتشارات: ندایشمس، 1388 
[14]سیسیلجیادموندزدرکتابتورک،کردوعربخودمینویسد
The European authorities generally maintain that Gorani [Hewrami] is not Kurdish and that the people who speak it are not Kurds; but the people themselves feel themselves as Kurds in every way. the people who speak it are not Kurds, Turks and Arabs, C. J.Edmonds 1957:10
ترجمه: نظریاتموثقاروپاییانبرآنستکهزبانگورانیها (هورامی) کردینیستومردمیکهاینزبانراصحبتمیکند،کردنیستند،امااینمردمدرهرصورتخودراکردمیدانند.
[15]کمااینکهتیموریاندرسال 804 هجریقمریتحتفشارعلماءوفقهایسمرقندسربریدندومدتیبعدزندهزندهپوستنسیمیرانیزدرحلبکندند.
[16]خواجهالدین،سیدم. ع. سرسپردگان (شرحعقایداهلحق)،تبریز 1349،ص 6
[17]نكتهجالباينستكهفرقالحادآميزميكوشيدندآثارخودرابزبانهايمحليمنتشركنند. مثلااسمعيليهدردورانيكهعربينويسيمتداولبود،بهنشركتبورسالاتفسلفيودينيبهفارسيپرداخت. فضلاللهحروفيبنيادگزارفرقهحروفياثرخود "جاوداننامه"، "نومنامه" و "حجتنامه" رابهلهجهاسترآبادينوشتوسيدقاسمانوارشاعردورانتيموريكهبهحروفيهعلاقهداشت،اشعاريبزبانگيلكيسرودهاست. بنقلاز"طبري،احسان،برخيبررسيهادربارهجهانبينيوجنبشهاياجتماعيدرايران، 1348،ص 332 "
[18]مقالهProf. Dr. Ahmet TURAN- Dr. H. YILDIZ: Tarihten günümüze Anadolu Aleviliği
[19]بعدازجنگتالاس (134/751ميلادي) كهباكشتهشدنحكمرانتاشكندبدستچينيهاصورتگرفت،نقطهعطفيدرآغازروابطتوركهابااعرابمسلمانايجادشدكهدرنتيجهآناتحادبيناعرابمسلمانوتوركهابرعليهچينيهاآغازشدوباگسترشروابطبينايندوملتتوركهادستهدستهمسلمانشدند.
[20]TOGAN, Zeki Veidi, Umumi Türk Tarihine giriş, Enderun kitap evi, İst, 1981, S. 78
[21]KUTLU,Sönmez, Türklerin islamlaşma sürecinde mürcie ve tesirleri, Ank. 2000, s.150